معنی سنگ زیرین آسیا
لغت نامه دهخدا
سنگ زیرین آسیا بودن. [س َ گ ِ ن ِ دَ] (مص مرکب) کنایه از مقاومت و پایداری داشتن. سخت مقاوم بودن:
بگرد بر سرم ای آسیای دور زمان
بهر جفا که توانی که سنگ زیرینم.
سعدی.
سنگ آسیا
سنگ آسیا. [س َ] (اِ مرکب) دو تخته سنگ گرد که در میان آنها چیزها را بسایند و آرد کنند. (ناظم الاطباء). آسیاسنگ. حجرالرحی. رحا. لافظه:
گرم سنگ آسیا بر سر بگردد
دل آن دل نیست کز دلبر بگردد.
نظامی.
چون بدیدی گردش سنگ آسیا
آب جو را هم ببین آخر بیا.
مولوی.
بدورانی گرفتارم که بهر دانه ٔ گندم
چو سنگ آسیا میگرددم چرخ نگون بر سر.
ملا شانی تکلو (از آنندراج).
رجوع به سنگ شود.
زیرین
زیرین. (ص نسبی) فرودین. اسفل. مقابل زبرین. تحتانی. سفلی. زیری. منسوب به زیر. مقابل فوقانی و برین. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مقابل زبرین. (آنندراج). منسوب به زیر. آنچه در زیر است. پائینی. فرودین. مقابل زبرین. (فرهنگ فارسی معین): عبیداﷲ عمودی آهنین در دست داشت بینداخت بر روی مختار آمد و لب زیرینش خسته شد پس بفرمود تا در زندانش بردند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی). و نیمه ٔ تن زبرینشان [مردم سودان] کوتاه است و نیمه ٔ زیرین دراز. (حدود العالم، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بهقباد بالایین و میانه و زیرین از اعمال عراق. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 84). کربال و بالایین و زیرین سه بند بر رود کر کرده اند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 128). و بند قصار بر کربال زیرین ساخته اند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 152).
چو دیدند آن شگرفان روی شیرین
گزیدند از حسد لبهای زیرین.
نظامی.
وز آنجا همچنان بر دست زیرین
رکاب افشاند سوی قصر شیرین.
نظامی (خسرو و شیرین چ وحید ص 299).
لب بالایش از پره ٔ بینی گذشته بود و لب زیرینش به گریبان فروهشته. (گلستان). آسیاسنگ زیرین متحرک نیست لاجرم تحمل بار گران همی کند. (گلستان).
بگرد بر سرم ای آسیای دور زمان
به هر جفا که توانی، که سنگ زیرینم.
سعدی.
- علم های زیرین، مقابل علم های برین یعنی علویات. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): آغاز علم برین کرده شود و بتدریج به علمهای زیرین شده آید بخلاف آنکه رسم است. (دانشنامه ٔ علائی، یادداشت ایضاً).
حل جدول
مرد
سنگ آسیا
رحی
سنگ زیرین آسیاب
مرد
سنگ زیرین اسیاب
مرد
سنگ زیرین اسیا
مرد
سنگ زیرین آسیا در کشاکش دهر
مرد
زیرین
پایین
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) سنگ آسیا رحی.
واژه پیشنهادی
اسه
فرهنگ عمید
پایینی،
فارسی به عربی
تحت، متابعه
مترادف و متضاد زبان فارسی
پایینی، تحتانی، فرودین،
(متضاد) بالایی، زبرین
معادل ابجد
479